در حال تنظیم گفت‌وگویم با فاطمه پوراصغر، همسر شهید مدافع حرم محمدحسین عطری بودم که یکی از دوستان و همرزمان شهید به طور اتفاقی تماس گرفت و از من خواست تا درباره این شهید ...

بخش فرهنگ پایداری تبیان
title

در حال تنظیم گفت‌وگویم با فاطمه پوراصغر، همسر شهید مدافع حرم محمدحسین عطری بودم که یکی از دوستان و همرزمان شهید به طور اتفاقی تماس گرفت و از من خواست تا درباره این شهید که اولین شهید مدافع حرم قم است، مطلبی بنویسم. وقتی متوجه مصاحبه‌مان با همسر شهید شد، دستنوشته‌ای را برایم ارسال کرد و از من خواست تا آن را در ابتدای مصاحبه منتشر کنم. «اولین شهید مدافع حرم شهر کریمه اهل بیت حضرت معصومه (س)‌ محمدحسین عطری است که برای دفاع از حرم عازم شد. او با تمام وجود عاشقانه و داوطلبانه راهی میدان جهاد شد، به رغم اینکه شغل سازمانی‌اش محدودیت‌هایی داشت اما دل پرتلاطم و عاشقش او را از همه این تعلقات جدا ساخت و در آسمان خوبی‌های زینب کبری (س) حسینی‌اش کرد. محمدحسین عطری در اوج غربت و در زمانی که شهدای مدافع حرم در گمنامی تشییع می‌شدند به خاک سپرده شد...» گفت‌وگوی ما را با همسر شهید پیش رو دارید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۲۱:۱۷
اعظم سادات سرآبادانی

مدافعان حرم:

چشماش مجروح شد و منتقلش کردند تهران 

محسن بعد از معاینه از دکتر پرسید : 

" آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه .. ؟ 

میتونم دوباره با این چشم گریه کنم ؟ " 

دکتر پرسید : 

" برای چی این سوال رو میپرسی پسر جون .. ؟ " 

محسن گفت : 

" چشمی که برای امام حسین ' علیه السلام ' گریه نکنه به درد من نمیخوره .. "

 

🌷شهید #محسن_درودی


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۵۷
اعظم سادات سرآبادانی


علی انصاریان که در نقش شهیدرضایی مجد در حال نقش آفرینی است در سالگرد شهادت این شهید در اینستاگرامش پستی منتشر کرد.
 ، علی انصاریان بازیکن اسبق پرسپولیس که در نقش شهیدرضایی مجد در حال نقش آفرینی است با انتشار پستی در اینستاگرامش به سالگرد شهادت شهید رضایی مجد اشاره کرد و نوشت:

سلام...

امروز سالگرد شهادت مردیه که مثل همه رفیقاش مرد بود مرد...

شهید رضایی مجد که به خاطرش خیلى سالها لیگ به اسمش بود وهست و من فقط اسمشو شنیده بودم همین... وقتى قرار شد نقششو بازى کنم ،،تازه فهمیدم عجب دلاورى بوده این امیر خان ،،عجب دل شیرى داشته و داشتن که از شهرت و پول زدن و رفتن بخاطر خاک و ناموس و وطن جنگیدن و چشم بستن به تمام لذتهاى دنیااا ... روحت شاد و روحشون شاد،،، امیدوارم لایق بوده باشم و شرمنده خانواده عزیزش ،بخصوص مادر نازنینش ،یکى از هزاران شیر زن ایران نشم ... یا على ٣٣،٢٤

روحشون شاد و آرام این شیر مردهاى ایران زمین

اینستاگرامی علی انصاریان برای یک شهید+عکس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۴۴
اعظم سادات سرآبادانی

در بحبوحه عملیات و الفجر هشت به ساحل اروند آمدیم چون بعضی از بچه‌ها اعزام اول بودند ممکن بود دچار ضعف روحیه شده باشند، وقتی به اسکله رسیدیم شهید اربابی کنار اسکله ایستاده بود و آن‌ها را کمک می کرد سوار قایق شوند مثل کرایه کش‌های شهری داد می زد: «فاو پنج تومان! فاو پنج تومان!»


شهید «علی محمد اربابی»

شهید «علی محمد اربابی» مهرماه 1344 در بیدگل در خانواده ای متدین و مستضعف دیده به جهان گشود. در سن 2 سالگی دچار مریضی لاعلاجی شد تا جایی که دکترها و اطباء ‌آن زمان با توجه به نوع بیماری و امکانات پزشکی و بهداشتی موجود، امیدی به بهبودی وی نداشتند . بعد از مدت کوتاهی علی محمد از سوی خداوند یکتا مورد عنایت قرار گرفت و شفاء یافت. شش ساله بود که به جای قدم گذاردن در مسیر مدرسه و تحصیل، بخاطر وضع مالی خانواده در کنار پدرش که در کوره های آجرپزی مشغول کار بود، به وضع اقتصادی خانه کمک می کرد. علاقه وافر او به تحصیل باعث شد تا در کنار آن کار طاقت فرسای روزانه، تحصیل خود را در دبستان شبانه آغاز کند. سال 57 او که در کلاس سوم راهنمایی شبانه به تحصیل مشغول بود علاقه زیادی به فعالیت های سیاسی از خود نشان داد، با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نهادهای انقلابی، او اولین فعالیت های سیاسی خود را همراه با ادامه تحصیل در دبیرستان و حضور در پایگاه های بسیج شهر آغاز کرد. با شروع جنگ تحمیلی اولین بار در تاریخ 5/6/1360 به جبهه های غرب اعزام و سپس در عملیات فتح المبین و بیت المقدس شرکت کرد و در همان سال به عضویت رسمی سپاه درآمد. پس از مدتی فعالیت در اعزام نیروی بسیج سپاه کاشان به لشگر 8 نجف اشرف و به عنوان فرمانده گروهان گردان محمدرسول الله(ص) در عملیات شرکت نمود سپس در مسئولیت های مختلف لشگر چون : جانشین و مسئول آموزش نظامی، مسئول واحد بسیج، مسئول قرارگاه و پشتیبانی لشگر، جانشین ستاد لشگر، مسئول ستاد تیپ زرهی لشگر برعهده داشت .

اواخر سال 1364 در حالی که با بدنی مجروح در خانه بستری بود بنا به اصرار دوستان و والدین ازدواج نمود ولی چند روزی از این پیوند نگذشته بود که به دلیل نزدیک شدن عملیات والفجر 8، وقتی ضرورت حضورش را در لشگر تلفنی به او خبر دادند با همان بدن مجروح، خود را به رزمندگان اسلام رساند. قبل از عملیات کربلای 4، به سمت رئیس ستاد لشگر 8 نجف منصوب شد و با شروع عملیات کربلای 4 در حالیکه فرماندهی لشگر (شهید بزرگوار سردار احمد کاظمی) مسئولیت پشتیبانی و عقبه لشگر را به او محول کرده بود، با اصرار فراوان در خط مقدم جبهه حضور پیدا کرد و سرانجام در تاریخ 15/10/1365 ساعت 30/1 بامداد روی اسکله خرمشهر (روبروی جزیره ام الرصاص) به آرزوی دیرینه خود (شهادت) نائل آمد.

دشمن آنچنان از شهادت این سردار دلیر اسلام شاد شد که به مدت سه روز اقدام به برپایی مراسم جشن و پایکوبی کرد. تشیع پیکر این شهید دلاور در شهرستان آران و بیدگل بی نظیر بود پیکر پاکش را در گلزار شهدای امام زاده هادی بیدگل به خاک سپردند.

دشمن آنچنان از شهادت این سردار دلیر اسلام شاد شد که به مدت سه روز اقدام به برپایی مراسم جشن و پایکوبی کرد. تشیع پیکر این شهید دلاور در شهرستان آران و بیدگل بی نظیر بود پیکر پاکش را در گلزار شهدای امام زاده هادی بیدگل به خاک سپردند.

این خاطره زیبا و شاد از این شهید بزرگوار که به عنوان فرمانده، مسئول به دست آوردن روحیه نیروهای خود بوده بسیار دلنشین است:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۵۰
اعظم سادات سرآبادانی


‍ #گذرے_بر_سیره_شہید 



متولد نهم آبان ۱۳۶۴ بود، در تهران. مثل همه دهه شصتی ها چیز زیادی از دفاع مقدس و حال و هوای جهه ها به یاد نداشت.مطابق سالروز تولدش تنها ۴ ساله بود که روح الله به خدا پیوست.


اما از همان کودکی سرباز امام بود 


و گوش به فرمان خلف صالحش. و دقیقا به همین دلیل هم بود که وقتی شنید همه دغدغه رهبری حفظ حرمین شریفین است 

و دلش از حمله تکفیری ها به درد آمده، زن و بچه ۹ ماهه اش را به خدا سپرد و لباس رزم پوشید. رفتا تا این بار نه فقط از ناموس ملت و کشورش که از حرم آل الله در کشوری غریب دفاع کند. 


هر چند دفاع را فقط در جنگ و اسلحه نمی دید، او سال های متمادی در اردوهای جهادی در مناطقی همچون بشاگرد، جور دیگری دفاع را در خدمت به مردم محروم آنجا تجربه و تمرین کرده بود. مرد عمل بود

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۵۵
اعظم سادات سرآبادانی


‍ #برشی_از_وصیت_نامه_شهید 



- اگر در پیروزی‌ها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما، این شاید انکار خداست.

- اگر برای خدا جنگ می‌کنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش کنید. 

گزارش را نگه دارید برای قیامت. اگر کار برای خداست گفتنش برای چه؟

- در مشکلات است که انسانها آزمایش می‌شوند. صبر پیشه کنید که دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.

- هر چه که می‌کشیم و هر چه که بر سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.

- سهل‌انگاری و سستی در اعمال عبادی تأناثثیر نامطلوبی در پیروزی‌ها دارد.

- همه ما مکلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارسایی‌ها بنا به فرمان رهبری، جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی می‌جنگیم نه به قصد پیروزی تنها.

- مطبوعات ما جنگ را درشت می‌نویسد، درست نمی‌نویسد.


- مسأله من تنها جنگ است و در همان جا هم مسأله من حل می‌شود.


- همواره سعی‌مان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم که شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۵۲
اعظم سادات سرآبادانی



شهید «حسین امیدواری» از مدافعان حرم و شهدای خان طومان حلب است که 12 دی ماه 94 از تهران اعزام شد. 21 دی ماه شهید شد و 22 دی خبر شهادتش را دادند. وی که کلاً 10 روز آنجا بود در وصیت نامه خود از قاتل جاهلش می گذرد اما شکایت از دودسته را تا روز قیامت به امانت می گذارد.


حسین امیدواری

بچه محل ها و دوستان برادرتان داشتیم همه از مدافع حرم شهید حسین امیدواری به نیکی و خوبی یاد می کردند و می گفتند تعجب کردیم حسین چطور روی زمین است.

از انحراف دوری می کرد

«ابوالفضل امیدواری» از برادر شهیدش می گوید: شهید از همان طفولیت خصوصیات نیک خود را داشت و همین باعث شد هیچ گاه به راه خلاف و انحراف کشیده نشود. حسین از همان کودکی به حلال، حرام و حق الناس خیلی اهمیت می داد. طوری نبود بخواهد بچه ای را بزند یا کسی را اذیت کند.

حسنات لقمه حلال

این صفات حسنه همه آن از لقمه حلال در شهید جمع شده بود. هر انحرافی که سد راه انسان می شود از لقمه ای است که خورده. برادرم از همان طفولیت در مسجد بزرگ شد و جو فرهنگی مسجد بر او غالب بود. اصلاً در کوچه و خیابان نبود و در مسجد و هیئت تحت تأثیر آموزه های دینی قرار داشت.

آخر حرف به سوریه ختم شد

یکی از دوستانش هم همان دوران خواب دید که حضرت رقیه (س) دست حسین و چند نفر دیگر را می گیرد و از صف جدا می کند. این خواب عزم حسین برای رفتن را جزم تر کرد

حسین کاری را قم گرفته بود که با یکی از بچه های آنجا آشنا می شود. باهم صحبت می کنند که در آخر حرفشان به رفتن به سوریه ختم می شود. بعدازاین بحث، برادرم از قم به تهران می آید تا کارهایش را انجام دهد. مثل اینکه در قم هم کلاس های اخلاق حاج آقا فروغی می رفت. سر بحث سوریه وانتش را فروخت. یکی از دوستانش هم همان دوران خواب دید که حضرت رقیه (س) دست حسین و چند نفر دیگر را می گیرد و از صف جدا می کند. این خواب عزم حسین برای رفتن را جزم تر کرد. یک شب برای شام به خانه ما آمد. من چند تا کاپشن و دستکش داشتم که می خواستم به حسین بدهم، ولی هر کاری کردم قبول نکرد. خودش وسیله هایش را خریده بود. گفت اگر برگشتم حتماً آن ها را برمی دارم. من الآن هر وقت کاپشن را می بینم یاد حسین می افتم. حسین در فکر رفتن به سوریه نبود. یک دفعه ای پیش آمد، آموزش دید و اعزام شد.

زمینی نبود

وقتی بحث اعزامش قطعی شد از طرف خانواده هیچ مشکلی نبود. وقتی برای خداحافظی آمد و ما او را دیدیم کسی مانع رفتنش نشد. حتی وقتی جریان خوابش را هم تعریف کرد منصرفش نکردیم بااینکه احتمال می دادیم شاید حسین دیگر برنگردد.
وقتی خصوصیات اخلاقی برادرم را نگاه می کردم زمینی نبود. به راحتی از طلب مالی اش می گذشت. از خودم چیزی می گرفت سریع تسویه می کرد بااینکه برادرش بودم. سختی هایی به خودش می داد و پا روی نفسش می گذاشت.
شهید «حسین امیدواری» در وصیت نامه خود ضمن التماس دعا می نویسد:

از تدارک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۵۰
اعظم سادات سرآبادانی


👈میگوییم...

وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد...

اما در برابر ساده ترین حکم آقا یعنی حرمت جک های قومیتی تمکین نمی کنیم... 



👈میگوییم....

سید علی فرمان دهد جان را نثارش میکنیم

اما حتی به فرمان ضرورت عمل به قوانین راهنمایی و رانندگی عمل نمی کنیم...



👈میگوییم...

ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند

اما دقیقا مانند کوفیان فقط امام را محبیم و نه مطیع.


👈امام خامنه ای فرمود: جهاد فرهنگی! و ما در تابستان گرما را و در زمستان سرما را بهانه کردیم...



👈امام خامنه ای فرمود: حمایت از کالای ایرانی! و ما از تلفن همراه تا لباس تنمان خارجی ست...


👈امام خامنه ای فرمود:  توهین به مقدسات اهل سنت حرام است! و ما همچنان پیرو احساسات خویشیم...



👈امام خامنه ای فرمود: بصیرت! و ما امروز پیرو دشمن در صدد تخریب مقدسات خود هستیم!

وای بر ما...


👈با این وجود سخت نیست درک کردن شب شهادت امام صادق که میگویند امام را در حالى میبردند که هیچکدام یک از چند هزار شاگرد آن بزرگوار در مدینه از خانه خود بیرون هم نیامدند


👈و هنوز به گوش میرسد         


👈أین عمّار؟؟؟"


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۵۶
اعظم سادات سرآبادانی

 

رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعی از خانواده شهدای مدافع حرم فرمودند: کسانی که داوطلبانه به این میدان می روند، دو سه خصوصیّت در اینها هست که ممتاز است.

بخش سیاست تبیان

شهدای مدافع حرم، رهبر، رهبر انقلاب، مدافع حرم، مقام معظم رهبری، شهید، دیدار رهبر

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ای، جمعی از خانواده های شهدای مدافع حرم اهل بیت علیهم السلام روز دوشنبه اول آذرماه سال جاری با حضرت آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند. پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR گزارش کاملی از دیدار این هشت خانواده با رهبر انقلاب را منتشر می کند:

بهش می آید چهار پنج ساله باشد؛ مدام تلاش می کند جلو برود و آخر سر هم می رود.

آقا می گوید: «بذار جلوتر بیاد اگر می خواد...»

می رود و می ایستد جلوی آقا؛ حرف هایش نامفهوم است. اطرافیانش می گویند می خواهد سلام نظامی بدهد.

- «ماشاءالله! داری چی کار می کنی؟ می خوای احترام بگذاری؟»

آقا این را می گوید و می خندد و بعد اسم کودک را می پرسد. کودک به درستی نمی تواند تلفّظ کند. محمدرضا؟! مادرش سریع می گوید معین رضا.

معین رضا با جنب وجوش و شیطنت هایش و لباس و سلام نظامی اش به آقا، می شود مطلع این دیدار؛ قبل از این کارِ معین رضا هر کسی مشغول خودش بود. از گوشه و کنار صدای گریه می آمد؛ شاید از سر دلتنگی خانواده برای شهیدشان. بعد که آقا آمدند و گفتند خانم ها جلوتر بیایند. بعدش هم که معین رضا و سلامش، اشک ها و لبخندها را مخلوط کرد.

زمانی از صداوسیما شعر و نوایی از آهنگران پخش می شد که با سوز و گداز می خواند: «مرا اسب سپیدی بود روزی * شهادت را امیدی بود روزی». بقیه ی مصرع ها هم بوی گله داشت و حسرت تا جایی که می رسید به «حبیبم قاصدی از پی فرستاد» و مژده ی «در باغ شهادت باز باز است». وقتی آهنگران این شعر را بار اول می خوانده، پدربزرگ معین رضا یک جوان رعنا بوده. لابد او این مژده را باور کرده و بعدها وقتی «خبر بد» را شنیده، بند پوتینش را محکم بسته و همراه عده ای رفته.

خبر پر از بغض بوده: عصر روز دهم عاشورای 61 سرها بر نیزه شد و بعد نوبت به خیمه های حرم رسید. هزار و اندی سال بعد دوباره همین اتفاق تکرار می شود که باز نوبت خیمه ها رسیده و تکفیری ها دارند سمت حرم می تازند. پدربزرگ معین رضا هم همراه عده ای می رود که روضه ها دوباره اتفاق نیفتند.

از پدربزرگ معین رضا و همراهانش، مانده خانواده ای سینه سوخته که البته راضی اند؛ عده ای شان هم امروز اینجا هستند برای دیدار. به قول برادر یکی شان دلتنگند و مشتاق دیدار رهبر؛ بعد هم اضافه می کند دلتنگ «آقا»؛ انگار دومی بیشتر به جانش می نشیند.

آقا روی درجه های نظامی معین رضا می زند: «ماشاءالله! چه افسری! ان شاءالله از افسرهای آینده ی اسلام بشی!»

و رو به جمع می گوید: «خیلی خوش آمدید برادران و خواهران خانواده ی عزیز شهید حرم؛ کسانی که داوطلبانه به این میدان می روند، دو سه خصوصیّت در اینها هست که ممتاز است. یکی این است که اینها غیرت و تعصب دفاع از حریم اهل بیت (علیهم السلام) را دارند»

- «اذیّتش نکن؛ بذار راحت باشه.»

آقا این را خطاب به محافظی می گوید که سعی دارد معین رضا را از نزدیک آقا دور کند و ادامه می دهد: «اینهایی که می روند، یکی از احساسات و روحیه شان همین است که می خواهند از حریم اهل بیت (علیهم السلام) دفاع کنند. پدرها و مادرهایشان هم همین طور. در اظهاراتی که یکی از مادران شهدا خطاب به حضرت زینب داشت این بود که: "من محمدحسین خودم را دادم به شما!" این خیلی باارزش است؛ آن غیرتی که نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) که در هر مومنی باید وجود داشته باشد».

- «دوّمین خصوصیّت بصیرت است. کسانی که این بصیرت را ندارند با خودشان می گویند: اینجا کجا، سوریه و حلب کجا؟ این بر اثر بی بصیرتی است. [حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام] فرمود که فَوَاللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا.»(1) نباید منتظر ماند که دشمن بیاید داخل خانه ی آدم، بعد آدم به فکر دفاع از او و خانه بیفتد. دشمن را باید در مرزهای خودش سرکوب کرد.

افتخار جمهوری اسلامی، امروز این است که ما در مجاورت مرزهای رژیم صهیونیستی و بالاسر آنها نیروهای حزب الله داریم: نیروهای حزب الله یا نیروهای مقاومت یا نیروهای اَمَل. اینکه اینها این قدر ناراضی هستند و میگویند جمهوری اسلامی چرا دخالت میکند، به این خاطر است؛ ما امروز آنجا بالاسر اینها نیرو داریم. این خیلی افتخار بزرگی برای اسلام و جمهوری اسلامی است. جوانهایی که رفتند به سوریه و عراق و عمدتاً به سوریه، این بصیرت را داشتند. یک عده ای امروز اینجا نشسته اند در خانه و نمیفهمند که قضیه چیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۰۱
اعظم سادات سرآبادانی

محمد سخندان  از بسیجیان فعال مشهدی بود که با اصرار و پافشاری فراوان، توانست هم‌دوش با رزمنده‌گانِ «لشکر فاطمیون» در «سوریه» حاضر شده و مفتخر به دفاع از حرم بانوی مقاومت حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)» شود. این بسیجی «از دنیا دل کنده» روز ۲۵ آبان ۱۳۹۴ شمسی، تنها پس از چند روز نبرد در میدان، با آتش «مزدوران سعودی» و «مزدوران اسلام آمریکایی» بال در بال ملائک گشود.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۱۰
اعظم سادات سرآبادانی