شوخی فرمانده قبل از عملیات

پنجشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۵۰ ب.ظ

در بحبوحه عملیات و الفجر هشت به ساحل اروند آمدیم چون بعضی از بچه‌ها اعزام اول بودند ممکن بود دچار ضعف روحیه شده باشند، وقتی به اسکله رسیدیم شهید اربابی کنار اسکله ایستاده بود و آن‌ها را کمک می کرد سوار قایق شوند مثل کرایه کش‌های شهری داد می زد: «فاو پنج تومان! فاو پنج تومان!»


شهید «علی محمد اربابی»

شهید «علی محمد اربابی» مهرماه 1344 در بیدگل در خانواده ای متدین و مستضعف دیده به جهان گشود. در سن 2 سالگی دچار مریضی لاعلاجی شد تا جایی که دکترها و اطباء ‌آن زمان با توجه به نوع بیماری و امکانات پزشکی و بهداشتی موجود، امیدی به بهبودی وی نداشتند . بعد از مدت کوتاهی علی محمد از سوی خداوند یکتا مورد عنایت قرار گرفت و شفاء یافت. شش ساله بود که به جای قدم گذاردن در مسیر مدرسه و تحصیل، بخاطر وضع مالی خانواده در کنار پدرش که در کوره های آجرپزی مشغول کار بود، به وضع اقتصادی خانه کمک می کرد. علاقه وافر او به تحصیل باعث شد تا در کنار آن کار طاقت فرسای روزانه، تحصیل خود را در دبستان شبانه آغاز کند. سال 57 او که در کلاس سوم راهنمایی شبانه به تحصیل مشغول بود علاقه زیادی به فعالیت های سیاسی از خود نشان داد، با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نهادهای انقلابی، او اولین فعالیت های سیاسی خود را همراه با ادامه تحصیل در دبیرستان و حضور در پایگاه های بسیج شهر آغاز کرد. با شروع جنگ تحمیلی اولین بار در تاریخ 5/6/1360 به جبهه های غرب اعزام و سپس در عملیات فتح المبین و بیت المقدس شرکت کرد و در همان سال به عضویت رسمی سپاه درآمد. پس از مدتی فعالیت در اعزام نیروی بسیج سپاه کاشان به لشگر 8 نجف اشرف و به عنوان فرمانده گروهان گردان محمدرسول الله(ص) در عملیات شرکت نمود سپس در مسئولیت های مختلف لشگر چون : جانشین و مسئول آموزش نظامی، مسئول واحد بسیج، مسئول قرارگاه و پشتیبانی لشگر، جانشین ستاد لشگر، مسئول ستاد تیپ زرهی لشگر برعهده داشت .

اواخر سال 1364 در حالی که با بدنی مجروح در خانه بستری بود بنا به اصرار دوستان و والدین ازدواج نمود ولی چند روزی از این پیوند نگذشته بود که به دلیل نزدیک شدن عملیات والفجر 8، وقتی ضرورت حضورش را در لشگر تلفنی به او خبر دادند با همان بدن مجروح، خود را به رزمندگان اسلام رساند. قبل از عملیات کربلای 4، به سمت رئیس ستاد لشگر 8 نجف منصوب شد و با شروع عملیات کربلای 4 در حالیکه فرماندهی لشگر (شهید بزرگوار سردار احمد کاظمی) مسئولیت پشتیبانی و عقبه لشگر را به او محول کرده بود، با اصرار فراوان در خط مقدم جبهه حضور پیدا کرد و سرانجام در تاریخ 15/10/1365 ساعت 30/1 بامداد روی اسکله خرمشهر (روبروی جزیره ام الرصاص) به آرزوی دیرینه خود (شهادت) نائل آمد.

دشمن آنچنان از شهادت این سردار دلیر اسلام شاد شد که به مدت سه روز اقدام به برپایی مراسم جشن و پایکوبی کرد. تشیع پیکر این شهید دلاور در شهرستان آران و بیدگل بی نظیر بود پیکر پاکش را در گلزار شهدای امام زاده هادی بیدگل به خاک سپردند.

دشمن آنچنان از شهادت این سردار دلیر اسلام شاد شد که به مدت سه روز اقدام به برپایی مراسم جشن و پایکوبی کرد. تشیع پیکر این شهید دلاور در شهرستان آران و بیدگل بی نظیر بود پیکر پاکش را در گلزار شهدای امام زاده هادی بیدگل به خاک سپردند.

این خاطره زیبا و شاد از این شهید بزرگوار که به عنوان فرمانده، مسئول به دست آوردن روحیه نیروهای خود بوده بسیار دلنشین است:

در بحبوحه عملیات و الفجر هشت به ساحل اروند آمدیم تا بوسیله قایق به شبه جزیره فاو منتقل گردیم. چون بعضی از بچه‌ها اعزام اول بودند، از طرفی هواپیماهای دشمن و توپخانه او نیز مرتبا منطقه را زیر آتش گرفته بود ممکن بود بعضی از بچه‌ها دچار ضعف روحیه شده باشند، وقتی به اسکله رسیدیم شهید اربابی رئیس ستاد لشکر کنار اسکله ایستاده بود و همانطور که به روی گشاده از بچه‌ها استقبال می کرد و آن‌ها را کمک می کرد سوار قایق شوند مثل کرایه کش‌های شهری داد می زد:

«فاو پنج تومان! فاو پنج تومان!»

بچه‌ها می خندیدند. یکی دست در جیبش می کرد، ‌یکی می گفت: رفت و برگشت پنج تومان یا فقط رفت؟ دیگری می گفت: آقا گران است کمتر حساب کن. او با این کار باعث شد با روحیه عالی، لبان متبسم و با خاطره خوش به فاو وارد شویم.

 
بخش فرهنگ پایداری تبیان
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۰۵
اعظم سادات سرآبادانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی