شهدای مدافع حرم اجر دوشهید را دارند....
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری روز گذشته حاشیههای دیدار جمعی از خانوادههای شهیدان مدافع حرم با معظمله را منتشر کرد. در بخشی از این روایت عاطفی و مملو از عشق به ولایت آمده است: ولادت با برکت دختر امیرالمؤمنین علیهما السلام، که حالا دفاع از حریم پاکش نمادی است برای دفاع از «حریم اسلام»، بهانهای است برای انتشار حاشیههای یکی از دیدارهای خانوادههای شهیدان مدافع حرم با رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیت رهبری (در تاریخ 5/خرداد/1394).
از سر و صدای بچههای خردسال میشود حدس زد که خانوادههای شهیدی که امروز مهمان آقا هستند، از طایفه شهدای جدیدند؛ همانهایی که نامشان این روزها بیشتر شنیده میشود: «شهدای مدافع حرم». آغازگر این ضیافت، بیانات آقا در وصف شهدای مدافع حرم و امتیازات آنها نسبت به دیگر شهیدان است؛ «اقدام داوطلبانه»، «اعتقاد خالصانه با پشت سر گذاشتن هیجانات جوانی»، «پشت کردن به تعلقات زندگی و زن و فرزند» و «دفاع از حریم اهلبیت علیهم السلام» چهار شاخصی است که آقا برای این شهیدان میشمرند و تأکید میکنند «چهارمین ویژگی بالاترین آنهاست.» شاید گُل سخنان آقا اشارهشان به روایاتی از معصومین علیهمالسلام است که خانوادههای شهیدان را حسابی دلگرم میکند و لبخند شادی و رضایت را بر لبان آنها مینشاند: «ما در روایاتمان مواردی را داریم که ائمه علیهمالسلام به عدهای از شهدا اشاره کردند و گفتند که اینها اجر دو شهید را دارند. در مورد یک گروهی از مجاهدان زمانِ ائمه علیهمالسلام روایت است که اینها در روز قیامت از روی شانههای بقیه مردم عبور کرده و به بهشت میروند؛ خدا اینها را پرواز میدهد. من در مورد شهدای شما یک چنین تصوری دارم؛ من خیال میکنم اینها همانهایی هستند که هر یک شهیدشان، اجر دو شهید دارد؛ گمان میکنم اینها از جمله کسانی هستند در روز قیامت -که همه ما گرفتاریم، همه ما مبتلا هستیم؛ در روز قیامت اولیا هم مبتلا هستند؛ در آن روز- این جوانان، فرزندان، همسران و پدران ما به لطف الهی به سمت بهشت پرواز میکنند، و دیگران به حال اینها غبطه میخورند، اینها از این قبیلاند.»
نوبت گفتوگوی دو طرفه خانوادههای شهیدان با آقا میرسد. اولین خانواده، خانواده شهید «هادی کجبافی» از اهواز است. آقا با تجلیل از همسر شهید رشته سخن را بهدست میگیرند: «شنیدم شما در مراسم همسر شهیدتان بیانات خوبی داشتید؟» همسر شهید، قرآنی پاسخ میدهد: «هذا من فضل ربی». ماجرای صحبتهایی که تجلیل آقا را برانگیخته از این قرار است که همسر شهید در یادبود شهیدش در اهواز به درخواست تروریستها برای فروختن پیکر شهید کجبافی پاسخ داده و گفته بود: «ما پیکر عزیزمان را در راه خدا دادهایم و آنچه را که در این راه دادیم، پس نمیگیریم. ... .»
نوبت به فرزندان شهید میرسد. یکی از پسران در پاسخ به آقا که از ازدواج او میپرسند، میگوید: «میخواستیم عروسی کنیم که پدر شهید شد و نشد.» آقا میگویند: «چه اشکالی دارد؟ اشکالی ندارد. عروسی کنید. انشاءالله شما بچههای خوب و حزباللهی هرچه فرزند بیشتر بیاورید نسل جماعت حزباللهی در کشور بیشتر میشود.»
خانواده شهید «حسین بادپا» از کرمان دومین خانواده شهیدی است که مورد تجلیل آقا قرار میگیرد. پدر پیر شهید لنگ لنگان خود را به آقا میرساند؛ پیرمرد نمیتواند جلوی اشکش را بگیرد و با اشک بر پیشانی آقا بوسه میزند.
مادر شهید میگوید: «آقا را اذیت نکن!» آقا پاسخش را با خنده میدهند: «اذیت که نیست خانم!» پدر و مادر شهید دعا میکنند که دیگر فرزندانشان هم در راه ولایت فدا شوند؛ دختر شهید از آقا برای کنکورش التماس دعا دارد؛ آقا هم برایش دعا میکنند: «انشاءالله؛ اولاً در کنکور قبول شوی و بعد هم زود ازدواج کنی.»
نوبت خانواده شهید «حجتالاسلام محمّدمهدی مالامیری کجوری» است؛ پدر شهید که از روحانیون است بدون عبا مقابل آقا ایستاده؛ انگار شوق دیدار با آقا، موجب شده عبای پدر شهید جا بماند؛ آقا میپرسند: «عبایتان را کجا گذاشتید؟» پدر شهید میگوید: «یادم رفت!» آقا میگویند: «پس شما اینجا بیعبا آمدید و باید یک عبا به شما بدهیم» هدیهای که در پایان دیدار به دست پدر شهید میرسد. خانواده بعدی، خانواده شهید «رضا نقشی قرهباغ» از آذربایجان غربی هستند؛ آقا به درخواست پدر شهید، دقایقی به زبان آذری با او صحبت میکنند.
شهید «مهدی نوروزی بهاری» شهیدی نامآشناتر است؛ همان شهیدی که پیش از شهادت، تصاویرش در مقابله با فتنهگران سال 88 رسانهای شده بود و بیش و پیش از تیر داعش به تیغ تهمت و افترای اصحاب فتنه و داعشیهای وطنی نواخته شده بود. مادر شهید از پدر مرحوم شهید میگوید که او هم جانباز بوده است و بعد مادر آرزوی خود را میگوید: «آرزویم است که تمام خانوادهام راه مهدی را بروند و شهید شوند.» آقا میگویند: «آن کسی که در راه خدا دادید ذخیره شما است پیش خدای متعال؛ خدا او را در بانک ذخیره الهی برای شما حفظ میکند؛ خدا تمام آنها (فرزندانتان) را حفظ کند.»
همسر شهید از آماده به رزم بودن فرزند یکساله شهید میگوید: «محمدهادی لباس رزم پوشیده و آمده که چفیهاش را از شما بگیرد و لبیکگو باشد.» آقا با خنده میگویند: «محمد هادی را میگویید؟ خدا انشاءالله محمد هادی را برای شما حفظ کند و نگه دارد و انشاءالله از مردان خوب آینده شود!» آقا بعد از چند بوسه بر سر این رزمنده یکساله به او چفیه میدهند. همسر شهید میگوید: «تمام این دلتنگیها با این دیدار برطرف شد» و آقا جواب میدهند: «خدا انشاءالله همه این دلتنگیهای شما را در دنیا و آخرت برطرف کند. انشاءالله عزیز باشید، شما با این روحیه خیلی برای این کشور ارزش دارید، اگر بفهمند؛ بعضیها این را نمیفهمند، اگر بفهمند شما خیلی قیمت و ارزش دارید.» پاسخ آقا به برادر شهید هم که از آقا میخواهد تا برای شهادتش دعا کنند، جالب است: «خدا انشاءالله شما را برای این کشور نگه دارد و همه بدانند که کشور ایران در آینده به مردان خوب، مؤمن، کارآمد و مجاهد احتیاج دارد؛ نه اینکه جنگ شود؛ منظور این است که این کشور اگر بخواهد رشد کند، اگر بخواهد پیام انقلاب و امام باقی بماند و مانند کلمه طیبه رشد کند، به جوانهای خوب، به مردان خوب و به زنان خوب نیاز دارد؛ انشاءالله خدا شما را برای آن زمان حفظ کند.»
خانواده شهید «علی یزدانی کنزق» خانواده شهید بعدی است که آقا نامش را میبرند و قرآن هدیهشان را امضا میکنند. پدر شهید با عکس شهیدش که حالا با اشک نمناک شده، به آقا نزدیک میشود و بعد از چند بوسه، با زبان آذری گفتوشنودی در میگیرد و پدر به پرسشهای آقا درباره کنزق و محل زندگیاش پاسخ میدهد. نوبت به آخرین خانواده شهید میرسد؛ شهید «محسن کمالی دهقان». پدر شهید بعد از ابراز احساسات، از انقلابی که تشییع پیکر این شهید در شهرشان بهپا کرده، تعریف میکند و از آقا میخواهد تا آخرین شعار شهیدش را که قبل از شهادت سر داده است، ببینند؛ فیلمی از لحظات شهادت شهید محسن است؛ آقا دستور میدهند ترتیبی داده شود تا این فیلم را ببینند و به پدر شهید میگویند: «این نعمت بزرگی است که خدا به شما فرزندی دهد که رفتنش از دنیا، به قول شما، در شهر خودش انقلابی به وجود بیاورد.»
کمکم ضیافت رو به پایان است و حرفهای خانوادههای شهیدان هم، بیشتر درهم شده. هرکسی هر حرفی دارد، بدون لکنت با رهبر میگوید؛ بهویژه مادران شهیدان؛ همانهایی که آقا در دیداری درباره آنها گفته بودند: «من در دیدارهای بسیار زیادی که با خانواده شهدا داشتم، یکبار از یک مادر شهید گلایه نشنیدم.»
... چه بسا پیام این دیدار نقل قول یک برادر از برادر شهیدش باشد: «رفتیم تا انتقام حضرت زینب سلاماللهعلیها را بگیریم و آرزو داریم که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از ما راضی باشند.»