شهید «حسین امیدواری» از مدافعان حرم و شهدای خان طومان حلب است که 12 دی ماه 94 از تهران اعزام شد. 21 دی ماه شهید شد و 22 دی خبر شهادتش را دادند. وی که کلاً 10 روز آنجا بود در وصیت نامه خود از قاتل جاهلش می گذرد اما شکایت از دودسته را تا روز قیامت به امانت می گذارد.

بچه محل ها و دوستان برادرتان داشتیم همه از مدافع حرم شهید حسین امیدواری به نیکی و خوبی یاد می کردند و می گفتند تعجب کردیم حسین چطور روی زمین است.
از انحراف دوری می کرد
«ابوالفضل امیدواری» از برادر شهیدش می گوید: شهید از همان طفولیت خصوصیات نیک خود را داشت و همین باعث شد هیچ گاه به راه خلاف و انحراف کشیده نشود. حسین از همان کودکی به حلال، حرام و حق الناس خیلی اهمیت می داد. طوری نبود بخواهد بچه ای را بزند یا کسی را اذیت کند.
حسنات لقمه حلال
این صفات حسنه همه آن از لقمه حلال در شهید جمع شده بود. هر انحرافی که سد راه انسان می شود از لقمه ای است که خورده. برادرم از همان طفولیت در مسجد بزرگ شد و جو فرهنگی مسجد بر او غالب بود. اصلاً در کوچه و خیابان نبود و در مسجد و هیئت تحت تأثیر آموزه های دینی قرار داشت.
آخر حرف به سوریه ختم شد
حسین کاری را قم گرفته بود که با یکی از بچه های آنجا آشنا می شود. باهم صحبت می کنند که در آخر حرفشان به رفتن به سوریه ختم می شود. بعدازاین بحث، برادرم از قم به تهران می آید تا کارهایش را انجام دهد. مثل اینکه در قم هم کلاس های اخلاق حاج آقا فروغی می رفت. سر بحث سوریه وانتش را فروخت. یکی از دوستانش هم همان دوران خواب دید که حضرت رقیه (س) دست حسین و چند نفر دیگر را می گیرد و از صف جدا می کند. این خواب عزم حسین برای رفتن را جزم تر کرد. یک شب برای شام به خانه ما آمد. من چند تا کاپشن و دستکش داشتم که می خواستم به حسین بدهم، ولی هر کاری کردم قبول نکرد. خودش وسیله هایش را خریده بود. گفت اگر برگشتم حتماً آن ها را برمی دارم. من الآن هر وقت کاپشن را می بینم یاد حسین می افتم. حسین در فکر رفتن به سوریه نبود. یک دفعه ای پیش آمد، آموزش دید و اعزام شد.
زمینی نبود
وقتی بحث اعزامش قطعی شد از طرف خانواده هیچ مشکلی نبود. وقتی برای
خداحافظی آمد و ما او را دیدیم کسی مانع رفتنش نشد. حتی وقتی جریان خوابش
را هم تعریف کرد منصرفش نکردیم بااینکه احتمال می دادیم شاید حسین دیگر
برنگردد.
وقتی خصوصیات اخلاقی برادرم را نگاه می کردم زمینی نبود. به
راحتی از طلب مالی اش می گذشت. از خودم چیزی می گرفت سریع تسویه می کرد
بااینکه برادرش بودم. سختی هایی به خودش می داد و پا روی نفسش می گذاشت.
شهید «حسین امیدواری» در وصیت نامه خود ضمن التماس دعا می نویسد: